فیلیپ چارت
2018-04-06آموزش بزرگسالان
2018-04-30اگر ثروتی هنگفت به من داده شود که باز به دوران مدرسه برگردم و پشت نیمکت های کلاس بنشینم، هرگز قبول نخواهم کرد.
اگر معجزه ای شود و من باز کودک شوم هرگز پشت نیمکت های کلاس درس نخواهم نشست.
هرگز قبول نخواهم کرد که پشت نیمکت هایی بنشینم که دوستان و هم کلاسیانم یا پشت من نشسته اند یا جلوی من. سال ها با هم برای هزاران ساعت در دبستان، راهنمایی و دبیرستان صدای هم را شنیدیم اما صورت هایمان را ندیدم.
نیمکت های آهنی که خوب جوش زده نشده بودند و گاهی تیزیهایشان دست و پایمان را خراش می داد. آنها را دوست ندارم، چون هزاران ساعت از زندگی من، کودکی من را از من دزدیدند و من کمتر چیزی آموختم.
نتوانستم در مورد یک سوال درسی با کنار دستی خودم صحبت کنم، یا برگردم با پشت سری خودم مشورت کنم. دوست داشتم صورت آنها را در زمان صحبت کردن ببینم، حس شان را درک کنم و بهتر یاد بگیرم.
هیس… ساکت…
سارا امینی حرف نزن، شلوغ نکن…
اما من فقط می خواستم نظر سایر دوستان و همکلاسی هایم رو بدانم تا بهتر سوال را پاسخ بگویم.
زمانی که همکاری کردن و همفکری کردن در کلاس جرم بود و شاید باعث می شد از کلاس اخراج شوید.
معلم در نقش «دانای کل» برچسبی است که خلاقیت و پویایی در کلاس را هدف قرار میدهد، ارتباط سالم و هم سطح میان معلم و دانشآموز را مخدوش میکند، انگیزه پرسشگری را از میان میبرد، و دانشآموزانی مطیع و فرمان بردار بار میآورد…
بزرگ شدم و بدون آنکه بدانم، برای آموزش همان کارهایی را که دوست داشتم در کلاس انجام بدهم را با کودکان و حتی بزرگ سالانی که در کلاس حضور داشتند انجام دادم.
نظر همه را پرسیدن، گرد روی زمین نشستن، تقسیم کار، گفتگو و مباحثه کردن و …
بعدها فهمیدم به این کار من تسهیلگری می گویند و من تنها فردی نیستم که از این روش استفاده می کنم و لذت می برم.
وارد کلاس که می شوم اولین چیزی که می گویم سلام من سارا هستم، بچه ها نیمکت ها و صندلی ها را گرد بچینید.
بچه ها از سر و کول هم بالا می روند، خوشحال می شوند و با کلی سر و صدا آن ها را جا به جا می کنند. معلم شان اگر در کلاس باشد به آنها آرام بودن و دست به سینه بودن را فرمان می دهد، اما من می گویم بچه ها ایرادی نداره هرجایی و با هرکی که دوست دارید بنشینید. بماند که بچه های دبستانی با هم درگیری هایی هم پیدا می کنند. “من می خوام اینجا بشینم”… “من می خوام پیش فلانی بشینم”…
بعد که نیمکت ها و صندلی ها رو می چینیم یا کف زمین می نشینیم، با بازی با آنها آَشنا می شوم.
یواش یواش شروع به سوال می کنم بچه ها اگه من و مثلا مهران و امیر اگه با هم بخواهیم کنار علی بشنیم ولی فقط سه نفرمون تو نیمکت جا بشویم باید چکار بکنیم که هیچ کس ناراحت نشود.
آن وقت است که بارش فکر شروع می شود…
یاد گرفتن تکنیک بارش فکر، شنیدن حرف های همدیگر، احترام گذاشتن به نظرات هم، کار گروهی و مشارکت کردن و …
در همان ابتدا می گویم بچه ها برای اینکه با هم حرف نزنیم تا بتونیم حرف های هم را گوش کنیم و زمان کافی برای اینکه همه بتوانند صحبت بکنند داشته باشیم، بهتر است چه کار بکنیم؟
نظراتشان را می گویند و آنجاست که آنها با قانون گذاشتن برای عملکرد بهتر آشنا می شوند.
خبری از بشین، حرف نزن نیست. خبری از این نیست که به کسی گفته بشود که تو اشتباه می کنی.
بازی می کنیم، تئاتر اجرا می کنیم.کارتون و فیلم می بینیم…
برای یادگرفتن در ابتدا باید شاد بود، بچه ها به وجد می آیند و در همان شادی کار مشارکتی و گروهی انجام می دهند.
نگارنده: سارا امینی
1 دیدگاه
درود
وقت بخیر
بسیار مطالب مفیدی بود
بخصوص کتاب الکترونیکی
قدردان زحمات شما هستم.
با احترام
محمد گودرزی