تفکر واگرا و همگرا
1401-03-17جلسه هنر گردهمآیی
1401-06-13تفکر واگرا و همگرا به اواسط قرن بیستم بازمیگردد، قبل از اینکه گوشیهای هوشمند و لپتاپها غوغا به پا کنند. به نظر میرسد الان، تصور اون زمان برای ما سخت باشد. دوره ای بود که توجه و دقت ما زمان بیشتری برای نفس کشیدن داشت و با حوصله و احترام بیشتری با فرآیند خلاقیت و ایدهپردازی برخورد میکردیم. نوآوری کمتر دلهره آور بود. اما تفکر واگرا و همگرا، که از زمان ظهورش در دهه 1950 توسط بسیاری از متفکران و سازمانها مورد تأمل و غنیسازی قرار گرفته است، اکنون بیش از هر زمان دیگری کلیدی برای امکان نوآوری مشترکِ موفق است.
در این مقاله، می خواهیم با برجستهترین نظریههای واگرایی و همگرایی آشنا شویم. عمق تفکر واگرا و همگرا را بررسی کنیم و ببینیم که چگونه تفکیک آنها به فعالیتهای مختلف میتواند قوی ترین فرآیندهای ایده پردازی را برای جلسات شما تقویت کند. اینجاست که می توان قفل تفکر را باز کرد.
تفکر واگرا و همگرا چگونه به وجود آمد؟
اصطلاح تفکر واگرا و همگرا در سال 1950 توسط جوی پال گیلفورد[1]، روانشناس آمریکایی ابداع شد که در نظریه الگوی ساخت ذهنی، دو مرحله اساسی از تفکر خلاق را در مغز انسان تعریف کرد. او خلاقیت را با تفکر واگرا (دست یافتن به رهیافت های جدید برای مسائل و نشان دهنده خلاقیت) در مقابل تفکر همگرا (دست یافتن به پاسخ برمبنای هوش) مترادف دانسته است.
سپس این نظریه توسط الکس آزبورن[2] آمریکایی، مدیر تبلیغات و نویسنده کتاب تکنیک خلاقیت طوفان (بارش) فکری و عضو بنیانگذار آژانس تبلیغاتی[3]BBDO تکمیلتر شد. آزبورن در کتاب خود “تخیل کاربردی” که برای اولین بار در سال 1953 منتشر شد، از تشبیه درخشانی استفاده کرد تا مراحل مختلف تفکر واگرا و همگرا را به تصویر بکشد و توضیح دهد که چرا جایگزین کردن این نوع تفکر بسیار مهم است. آزبورن مثال زیر را مطرح میکند:
« فرض کنید رئیس کمیتهای هستید که سخنران اصلی را برای شام افتتاحیه کمپین خود میخواهید انتخاب کنید. روش معمول این است که اعضای کمیته خود را به جلسهای دعوت کنید تا درباره اسامی بیاندیشید. شاید دهها احتمال در نظر گرفته شود. اما، فرض کنید دو جلسه برگزار می کنید؛ یکی برای فکر کردن به اسامی، دیگری برای انتخاب. برای اولین جلسه، از هر یک از اعضا خواسته میشود تا فهرستی داشته باشند. در این جلسه شما به عنوان رئیس، همه این اسامی را با صدای بلند و بدون ارایه نظری میخوانید. سپس همچنان میخواهید که شرکتکنندگان پیشنهادات بیشتری را اعلام کنند. نامهایی که از قبل لیست شده بود، به اضافه آنهایی که در جلسه اضافه شدهاند، احتمالاً بهجای یک دوجین یا بیشتر، حدود 100 خواهند بود. سپس میتوانید لیستی از نامزدها را برای همه اعضا ارسال کنید و از هر یک از آنها بخواهید که با 10 انتخاب اول خود به جلسه دوم بیایند. در این جلسه میتوان به سرعت فهرستی ترکیبی از اولویتها تهیه کرد. سپس اعضا میتوانند در مورد جوانب مثبت و منفی انتخاب خود صحبت کنند و در مورد 10 سخنران مورد نظر به ترتیب مطلوب تصمیمگیری کنند.» (آزبورن، 1953)
با گذشت زمان، به طور خاص، هم متخصصان حل مسئله خلاق و هم متخصصان تفکر طراحی، این نظریهها را در فرآیندهای خود گنجاندهاند.
در سال 1967، الکس آزبورن و دوستش پارنز با همکاری یکدیگر آن را در یک فرآیند خطی پنج مرحلهای توسعه دادند. در نهایت، بنیاد آموزش خلاق[4] مدل آزبورن-پارنز را تکمیل کرد. چهار، پنج یا حتی نه مرحله: مدلها میتوانند متفاوت باشند، اما نکته مهم این است که هر مرحله بدون استثنا، تفکر واگرا و همگرا را جایگزین میکند.
تفکر واگرا و همگرا دقیقا چیست؟
تفکر واگرا
تفکر واگرا به گروه این امکان را میدهد که تا حد امکان ایدههای تازه و جدید را در یک بازه زمانی کوتاه تولید کند. در طول این فرآیند، همه قضاوتها به حالت تعلیق در میآیند، اعضای گروه تشویق میشوند که به دنبال کمیت ایدهها باشند، نه کیفیت، بهطور خودجوش ایدهپردازی کنند و مرزهای تخیل را پشت سر بگذارند. حتی از ایدههای وحشیانه، دیوانهکننده و جسورانه استقبال کنند. در واقع، شعار تفکر واگرا این است: “همه چیز ممکن است!” همه ایده ها به یک اندازه پذیرفته و ثبت میشوند. در تفکر واگرا واقعاً چیزی به نام ایده بد وجود ندارد. به تفکر واگرا به عنوان «تصویر بزرگ» نگاه کنید، بدون هیچ گونه محدودیت یا قضاوت.
تفکر واگرا عمل کاوش در همه احتمالات است. مفهومی است که ایدههای ممکن را بدون محدودیت موافقان و مخالفان گسترش دهیم. در بسیاری از کارگاههای خلاقانه، ایدههای آزاد اندیش بیان میشوند، اما به دلیل غیرعملی بودن، غیرواقعی بودن یا خارج از همسویی با هدف نهایی، فوراً نادیده گرفته میشوند یا رد میشوند.
قوانین کلیدی تفکر واگرا که در راهنمای اختصاصی بنیاد آموزش خلاق، بیان شده است عبارتند از:
- قضاوت را به تعویق بیندازید،
- ترکیب کنید و بسازید،
- به دنبال طوفان ایدهها باشید،
- به دنبال کمیت بروید.
تفکر واگرا عبارت است از شروع با یک بوم خالی و پاشیدن هر رنگ، هر شکل، هر خط یا هر بافتی بدون نگرانی در مورد نتیجه نهایی. همانطور که دورته نیلسن و سارا توبر در کتاب درخشان خود “راز متفکر بسیار خلاق” بیان کردند، تفکر واگرا مانند خیره شدن به یک یخچال باز و در نظر گرفتن تمام ترکیب های شگفت انگیزی است که میتوانید برای ناهار درست کنید.
تفکر واگرا، تفکر در جهتهای مختلف است. کشف ایدههای جدید و بدیع در مورد یک موضوع و الهام گرفتن از ایدهها یا اقدامات دیگران که منجر به مجموعهای رنگارنگ از فرصتها میشود.
تفکر واگرا را میتوان با موارد زیر تشویق کرد:
- اجازه دادن به شرکت کنندگان برای ورود به جریان،
- آزادسازی پتانسیل جمعی شرکتکنندگان،
- فراهم کردن فرصت برای منابع مختلف الهام،
- ابراز از طریق فعالیتهای فرهنگی فعال متنوع، مانند رقص، نمایش، موسیقی، یا نقاشی،
- تشویق و تمرین شیوههای تفکر غیر همنوایی و غیر متعارف.
به عنوان یک مدیر پروژه پر مشغله، کاهش سرعت و تفکر متفاوت میتواند دشوار باشد. پروژهها ضرب الاجل دارند و تصمیمگیری سریع مهم است. ممکن است فکر کنید که اگر فوراً راه حلی ارائه نکنید، مشتریان یا کارفرمای خود را ناامید خواهید کرد. با این حال، سریع کار کردن نیز میتواند باعث شود که به جای ریسک کردن، در منطقه آسایش خود تصمیمگیری کنید. به عنوان یک مدیر پروژه، تفکر واگرا میتواند در موارد زیر به شما کمک کند:
- فرصتهای جدید را شناسایی کنید،
- راههای خلاقانهای برای حل مشکلات پیدا کنید،
- ایدهها را از منظرهای متعدد ارزیابی کنید،
- درک کنید و از دیگران یاد بگیرید.
نتایج سریع و قابل پیش بینی ممکن است گاهی اوقات کارساز باشند، اما این طرز تفکر به شما کمکی نمیکند که از رقبا متمایز شوید. برای تحت تأثیر قرار دادن و متمایز کردن خود از دیگران، به تفکری متفاوت نیاز دارید.
تفکر همگرا
هنگام مواجهه با یک مشکل یا چالش، تفکر همگرا راهی موثر برای یافتن بهترین راه حل ممکن از میان طیف وسیعی از احتمالات است. تفکر همگرا به عنوان تفکر انتقادی، تحلیلی یا خطی نیز شناخته میشود. تفکر همگرا همه حقایق شناخته شده را با هم جمع میکند و آنها را به صورت منطقی بررسی، تجزیه و تحلیل میکند تا بهترین پاسخ نهایی و راه حل را بیابد. هدف اصلی تفکر همگرا، یافتن راه حلی واحد و قابل اثبات برای هر مشکل است. این طرز تفکر بر سرعت، منطق و دقت، تاکید دارد. مانند پاسخ دادن به تستهای چند گزینهای یا حل مسئلهای که میدانید راهحلهای ممکن دیگری وجود ندارد.
درست همانطور که دهانه انتهایی یک قیف ورود یک ماده را کاهش می دهد، تفکر همگرا نیز تعداد زیادی از ایده ها را از طریق فرآیند تجزیه و تحلیل، قضاوت، حذف، انتخاب و اولویتبندی محدود می کند.
ترفند تفکر همگرا این است که در فرآیند انتخاب، سنجیده و در عین حال با ملاحظه باشید. به عبارت دیگر: اکنون زمان آن است که از شر ایدههایی که بسیار دور از هدف هستند خلاص شوید، اما مراقب باشید ایدههای بدیع را دور نریزید.
به تسهیلگران پیشنهاد میشود از این چهار اصل کلیدی برای هدایت تفکر همگرا استفاده کنند:
- تمرکز بر نکات مثبت
قضاوت مثبت یک فرآیند، ارزیابی سازنده ایجاد می کند. هنگامی که با یک ایده روبرو میشوید، خوبیهای آن را شناسایی کنید و سعی کنید نکات مثبت را تقویت کنید. تنها پس از بررسی نکات مثبت باید محدودیتهای یک ایده را بررسی کنید. با تمرکز شدید بر جنبههای مثبت هر گزینه و قضاوت مثبت، نحوه نگرش افراد به نکات منفی را تغییر میدهید.
- خلاقیت را زنده نگه دارید
ایدهها را نادیده نگیرید زیرا آنها بدیع هستند. تفکر همگرا بسیار محتاطانه و انتخابی است و اغلب راه حلهای قابل اجرا نادیده گرفته میشوند زیرا منحصر به فرد هستند. در مورد همه راه حلهای ممکن برای یک مشکل، حتی گزینههایی که خطرناک به نظر میرسند، کنجکاو باشید و تحلیل کنید. به جای دور انداختن فوری ایدههای پرخطر یا غیرعادی، ابتدا روی جنبههای مثبت تمرکز کنید و سپس در نظر بگیرید که چگونه میتوان خطرات را به حداقل برسانید.
- پیگیر باشید
تفکر همگرا نیاز به تلاش زیادی دارد. فرآیند تفکر همگرا از شما میخواهد که از بین گزینههای زیاد، عملیترین ایدهها را انتخاب کنید، هر ایده را اصلاح کنید و سپس آنها را دوباره چکش کاری کنید تا زمانی که برای نیازهای شما مناسب باشند. اکثر راهحلهای خلاقانه نتیجه تلاش زیاد و اصلاح هستند. باید در مورد انتخابهای پیش روی خود تزلزل نداشته باشید، دامنه راهحلهای ممکن را به طور منصفانه تجزیه و تحلیل کنید و سپس گزینه های انتخاب شده را به طور کامل آزمایش کنید.
- اهداف خود را بررسی کنید
آگاهی از اهداف و مقاصد اصلی برای پایدار ماندن در طول فرآیند تفکر همگرا، کلیدی است و آن را هدایت میکند. همانطور که روی راهحلهای احتمالی یک مشکل کار میکنید، به طور دورهای اهداف خود را بررسی کنید تا مطمئن شوید که تمرکز شما در جایی است که باید باشد (پایش اهداف).
مثال:
تفکر واگرا: زمانی استفاده میشود که یک فرد با یک کار بدون پایان مواجه میشود، به عنوان مثال. “چگونه می توان از آجر استفاده کرد؟” از این منظر، تفکر واگرا یک ذهنیت حل مسئله است.
تفکر همگرا: زمانی که یک فرد نیاز دارد به یک سوال داده شده یک پاسخ صحیح بدهد، به عنوان مثال. پاسخ به “چه تیمی قهرمان کشتی فرنگی جام جهانی 2002 شد؟”
تفکر همگرا: اگر دستگاه کپی در محل کار خراب شود، یک متفکر همگرا فوراً با یک تکنسین تماس می گیرد تا دستگاه کپی را تعمیر کند.
تفکر واگرا: اگر دستگاه کپی در محل کار خراب شود، یک متفکر واگرا سعی می کند علت خرابی دستگاه کپی را تعیین کند و راه های مختلفی را برای رفع مشکل ارزیابی کند. یکی از گزینهها ممکن است تماس با یک تکنسین باشد، در حالی که گزینههای دیگر ممکن است شامل جستجوی یک ویدیو در YouTube یا ارسال یک ایمیل به همکاران شرکت باشد برای دیدن اینکه آیا اعضای تیم تجربه تعمیر دستگاههای کپی را دارند یا خیر. سپس تعیین میکند که کدام راه حل مناسبتر است.
بررسی تفاوت دو نوع تفکر
جهت: تفکر واگرا به سمت بیرون حرکت میکند و ایدههای زیادی را بدون نظم منطقی تولید میکند. تفکر همگرا خطی است و همیشه بر بهترین راهحل ممکن متمرکز است.
تازگی: هدف تفکر واگرا تولید هر چه بیشتر ایده های بدیع است. تفکر همگرا بر معیارها و رویههای شناخته شده تمرکز دارد.
محدودیتها: تفکر واگرا میتواند پاسخ های ممکن بی حد و حصری را ایجاد کند. تفکر همگرا به دنبال بهترین راهحل است.
اطمینان: تفکر واگرا با ابهام و احتمالات مخاطرهآمیز کار میکند. تفکر همگرا سفتتر است و ایدهها درست یا غلط هستند.
کارایی: تفکر واگرا به همه گزینههای ممکن علاقه دارد و تفکر همگرا به طور سیستماتیک برای یافتن راهحل و گرفتن تصمیمات مؤثر کار میکند.
شخصیت: متفکران واگرا اغلب برونگرا، خلاق و پذیرای تجربیات بدیع هستند. متفکران همگرا اغلب درونگرا، منطقی هستند و حقایق آشنا و اثبات شده را راحتتر می پذیرند.
ارزش پاسخ: با تفکر واگرا، همه پاسخها دارای ارزش یکسانی هستند. تفکر همگرا بر تولید یک راهحل با بالاترین ارزش تمرکز دارد.
پیچیدگی: تفکر واگرا به نفع ایدههای پیچیده بدون نگرانی برای اجراست. تفکر همگرا با مفاهیم ساده و اثبات شده بهترین کار را دارد.
ریسک: متفکران واگرا در تفکر خود ریسک میکنند. متفکران همگرا تمایل دارند از ایدههای مخاطره آمیز اجتناب کنند و به مفاهیم آزمایش شده، پایبند باشند.
استدلال: تفکر واگرا به نفع استدلال استقرایی است، با بسیاری از راهحلها که از یک ایده نشات میگیرند. تفکر همگرا در درجه اول از استدلال قیاسی برای حذف برخی گزینهها در پیگیری یک راه حل، استفاده میکند.
کیفیت در مقابل کمیت: تفکر واگرا طرفدار کمیت است و قصد دارد تا حد امکان ایده های بیشتری تولید کند. تفکر همگرا به نفع کیفیت است، با تمرکز بر پیگیری بهترین راه حل.
زمان: با در نظر گرفتن تمام پاسخهای ممکن معتبر، فرآیند تفکر واگرا میتواند طولانی شود. تفکر همگرا معمولاً زمان کمتری را میگیرد و فقط با ارزشترین ایدهها را ارزیابی می کند.
شباهتها
تفکر همگرا و واگرا دو جنبه کاملا متفاوت از تفکر هستند. با این حال، آنها بیشتر از چیزی که ممکن است تصور شود، مشترک هستند. اگرچهی از نظر نحوه عملکرد کاملاً متفاوت هستند، اما هدف اصلی یکسان است. هر دوی این فرآیندهای تفکر به منظور کشف خلاقیت و یافتن راه حل برای مشکلات مختلف اجرا میشوند.
این فرآیندها زمانی که به طور همزمان به کار میروند بهترین کارایی را دارند. تفکر واگرا به شیوهای آزادانه و خود به خود صورت میگیرد و انواع راهحلهای ممکن را برای حل مشکل، ایجاد میکند. اگر تفکر همگرا پس از آن اعمال شود، بهترین پاسخ را میتوان از راهحلهای متعددی که ناشی از تفکر واگرا است، انتخاب کرد. به این ترتیب آنها همبستگی دارند.
حل اکثر مسائل مستلزم ترکیبی از تفکر همگرا و واگرا است. یک جلسه طوفان فکری متفاوت میتواند به شما کمک کند تا بسیاری از پاسخ های ممکن را ارائه دهید. با تفکر همگرا، تمام پاسخ های ممکن را میگیرید و آنها را بر اساس معیارهای شناخته شده سازماندهی و ارزیابی میکنید تا بهترین راهحل را تعیین کنید.
این نوسان بین تفکر واگرا و همگرا است که مشخصه تسهیل خوب در هنگام تصمیمگیریهای مهم یا اساسی است. ایجاد تعادل بین بحث و تقویت دیدگاه کل تیم، بسیار مهم است.
چه زمانی از هر کدام استفاده کنید؟
در حالی که هر کدام مزایا و معایب خود را دارند، هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند و هر دو فرآیند برای موفقیت نهایی هر جلسه تولید ایده گروهی ضروری هستند. گاهی اوقات، بسته به پروژه خاص شما، یک سبک بهتر از دیگری کار میکند. با این حال، اگر بتوانید از هر دو نوع تفکر به طور همزمان استفاده کنید، فرصتهای شما برای حل خلاقانه مسئله به طور تصاعدی افزایش مییابد. بنابراین مهم است که مزایای نسبی آنها را درک کنیم، شناسایی کنیم که هر نوع تفکر در چه زمانی و در چه شرایطی اتفاق میافتد، و یاد بگیریم که چگونه گروه را به سمت مناسب ترین و مؤثرترین روش تفکر هدایت کنیم.
چرا تفکیک تفکر واگرا و همگرا کلیدی است؟
تفکر واگرا و همگرا با هم در باز کردن قفل قویترین و اصلیترین ایدهها کار میکنند، در عین حال، این دو حالت تفکر باید در هماهنگی با هم و جدای از هم استفاده شوند. چالش تسهیلگر در این جاست که ضمن کار در حیطه هر نوع تفکر بایستی طراحی منسجم و یکپارچهای داشته باشد و همچنین آنها را در فعالیتهای جذابی به اجرا گذارد. میتوان هر نوع تفکر را در یک چرخه تصور کرد که تعادل در هر چرخه اهمیت دارد. به عبارتی اگر زمان بیش از حد در تفکر واگرا سپری شود، ممکن است ایدههای زیادی تولید شوند اما به انتخاب و یا اقدام نرسند. به همین نحو اگر زمان زیادی در حالت همگرا صرف شود ممکن است منجر به ناشناخته ماندن گزینههای بیشتر و بهتر شود.
هنگامی که این تعادل برقرار باشد، چرخههای واگرا و همگرا میتوانند برای خروجیهای مختلف استفاده شوند. اکثر مردم با طوفان فکری، در معرض واگرایی قرار گرفتهاند که این به خودی خود کافی نیست و باید همواره تفکر انتقادی و ارزیابانه (همگرایی) نیز به دنبال آن استفاده شود. محبوبیت بیش از حد طوفان فکری اگر با شناخت و اجرای دقیق این تکنیک نباشد، منجر به استفاده از روشهای واگرایی و همگرایی فقط برای ایدهیابی میشود.
واگرایی و هم گرایی در تسهیلگری: تمرین گروهی
فقط 2 چیز وجود دارد که میتوانید واقعاً کنترل کنید، و آن نگرش و تلاش است. نحوه به کارگیری هر دو، به طور مولد، تعیین کننده موفقیت، کیفیت و کمیت ایدههایی است که برای حل مشکلات مطرح میشوند و نیاز به یک رویکرد “کلگرایی مغز” دارد. خودآگاه و ناخودآگاه، تند و آهسته فکر کردن، با استفاده از همه حالتهای تفکر در زمان مناسب و توالی مناسب.
گفته میشود “نوآوری 10% ایده پردازی و 90% مابقی فرآیند است.” و اگر به دنبال نوآوری هستیم نباید از فرایند غافل شویم.
مهمترین بخش اجرای تمرینات واگرایی و همگرایی، تعیین انتظارات و قوانین اساسی قبل از اجرای این فعالیتها است. انجام زودهنگام این کار میتواند به کاهش تنش بین اعضای گروه، افزایش مشارکت و اجتناب از تفکر گروهی کمک کند.
یکی از راههای فکر کردن در فرآیند هر بحث تیمی که نیاز به تصمیمگیری و تولید ایده دارد، در دو مرحله اتفاق می افتد؛ اولین مرحله، مرحله بسط یا همان تفکر واگرا است. در تفکر واگرا، شما می خواهید ایدهها را روی میز قرار دهید. بنابراین این فرآیند در سطح تیم را معادل طوفان فکری در نظر بگیرید. اینجا جایی است که تسهیلگر به گروه کمک میکند مناطق زیادی را که ممکن است ایدهها در آن کشف شوند، کشف کنند. هدف این مرحله ایجاد ایدههای زیادی در مورد یک مشکل یا فرصت است. در طوفان فکری میخواهید ایدهها و گزینههای روی میز را دریافت کنید. نمیخواهید آنها را قضاوت، اولویت بندی یا تجزیه و تحلیل کنید. به سادگی میخواهید تا آنجا که ممکن است ایده تولید کنید.
مرحله دوم مرحله همگرایی است. مرحلهای است که تسهیلگر گروه را طی فرآیندی میبرد تا ایدهها را اصلاح کند و آنهایی را انتخاب کند که به احتمال زیاد مشکل را حل میکنند. در این مرحله از ابزارها و روشهای تصمیم گیری باید استفاده شود، به عنوان مثال، به عنوان همگرایی روی یک گزینه، می توانید برخی از موارد زیر را انجام دهید:
- رای دادن به گزینه های روی میز؛ قبل از رای دادن اکثریت ضعیف، قوی یا متفق القول را تعریف کنید،
- گزینه ها را اولویت بندی کنید و 2-3 گزینه برتر را برای دور دوم بحث در بازی نگه دارید،
- تهیه لیست مزایا و معایب برای هر گزینه – منجر به اولویت بندی و حذف،
- استفاده از تجزیه و تحلیل سوات (قدرت، ضعف، فرصت ها، تهدیدها).
مثالی از واگرایی و همگرایی در یک فرایند
مراحل واگرایی
مرحله 1- شناسایی موضوع: موضوعی را که باید در فرآیند مورد توجه قرار گیرد، به وضوح شناسایی کنید.
مرحله 2- غوطه وری: اطلاعات مرتبط با مشکل را کاوش کنید. میتواند روندها، محیط عملیاتی، تحقیقات، داده های رقابتی و غیره باشد – اطلاعات خاصی که به روشن کردن موضوع مورد بررسی کمک می کند.
مرحله 3- شناسایی مناطق فرصت: تیم سطل هایی به نام “مناطق فرصت” را شناسایی میکند که ممکن است راه حلی در آنها پیدا شود. برای یک جلسه نوآوری که بر معرفی یک محصول میانوعده جدید تمرکز میکند، زمینههای فرصت ممکن است «میانوعدههای سالم»، «میانوعدههای متمرکز بر کودک»، «میانوعده برای انرژی» و «میانوعدههای مقرونبهصرفه» باشند.
مرحله 4- تولید ایده: برای هر یک از حوزههای فرصت، تسهیلگر تیم را از طریق تکنیکهای تولید ایده هدایت میکند تا به کشف احتمالات جدید کمک کند. در طول این فرآیند، قوانین طوفان فکری (تاکید بر کمیت ایده ها، نقد و قضاوت ایده ها ممنوع، استقبال از ایده های جدید و غیرمعمول، اصل ساده نویسی و مکتوب کردن ایده ها) اعمال میشود. با حرکت در تولید ایده، پیدا کردن ایدههای جدید سختتر میشود و تسهیلکننده باید با تمرینهایی آماده شود که تفکر گروه را تحریک کند و اغلب در همین زمان است که بهترین ایده ها متولد میشوند!
مراحل همگرایی
مرحله 1- تعیین معیارها: گروه با هم کار میکنند تا معیارهایی را برای نحوه انتخاب ایدهها برای حرکت به مرحله بعدی تعیین کنند. در این مرحله، مراقب باشید که الک را خیلی باریک نکنید، در غیر این صورت ممکن است برخی از ایده های عالی را قبل از اینکه فرصتی برای بررسی پیدا کنند، از دست بدهید.
مرحله 2- انتخاب ایده: با استفاده از انواع تکنیکهای همگرایی، تسهیلگر به گروه کمک میکند تا تعداد ایدهها را به تعداد قابل مدیریت محدود کند. تکنیکها میتواند شامل رأیگیری، ترکیب ایده های مشابه و حمایت از ایده های مورد علاقه است.
مرحله 3- ترکیب/بحث: تیم در مورد ایدههای اصلی گفتگو میکند و تصمیم نهایی را میگیرد و برای پیگیری آن برنامهریزی میکند.
ترجمه و گردآوری: مریم عطاریه
[1] Joy Paul Guilford
[2] Alex Faickney Osborn
[3] Batten, Barton, Durstine & Osborn
[4] Creative Education Foundation
2 دیدگاه
عالی و خالصانه بود درود
سلام، خوشحالیم که برایتان مفید بوده است. ممنون از بازخوردتان